Loknat لکنت

میزدم قدم تو جنگل تاریک
شب بود میخواستیم ب ب بخوابیم
اکیپ تو چادر بالای کوه بود
منم واسه هیزوم شده بودم راهی
اولش اوکی بود همه چی عادی
برگشتمو نشستیم دور آتیش
اما انگار ،
جا جا جای یکی بود بینمون خالی
اولش فکر کردیم شاید تو چادره
شاید میخواد با تنهاییش حال کنه
وقتی یکی رفت اونو صدا کنه
دیدیم اومد نیاوردش با خودش
شده بودیم علامت تعجب
پا پا پانمیداد به ما تکلم
اصن ، یه لحظه بکن تصور
یهو ، همه چی بهم خورد
فکر اینکه چیکار کنیم بهتره
نکنه پیدا نشه وو شب بگذره
اومده بودیم حال بکنیم یه ذره
که زهر تنمون شد اونم یه شبه
صدای ترس
صدای دلهره
صدای مرگ
نمیشه ول کنش
یخ زده مغز نمیتونه فکر کنه
هه
نمیشه هضمش کنه
یکی گفت بریم دنبالشو یکی دیگ میگفت ، نمیشه توی این زوزه ها
یکی میگفت آروم باشین فکر کنین عه انقدر نترسین مث جوجه ها
باید بریم پایین کوه بی چراغ
قلبا تو حلقمون بود جای سینه ها
هووو چقدر نفس گیر بود این ساعتا و این ثانیه ها
شدیم سه تا گروه همه دست پر
دو به دو با چشای خسته طور
خیلی دوووور شده بودیم از چادر
امید داشتیم پیدا شه تا دم صبح
صدای خنده ی میمون تخص
نور مهتاب رو صحنه ی جرم
سوال اینجاس که کجا بود
لقمه ی خرس یا لقمه ی گرگ
قدمارو برمیداشتیم به سختی
یه سه چار کیلومتری رفتیم
هی میشد ت ت ترسمون تشدید
حس میکردیم تو وهمیم

جنگل راز بود نمیشد فهمید
میگفتم طبیعیت خیلی بی رحمی
رفیقم گفت اینم از دست تقدیر
برگردیم دیگه وقت نی
میگفتم هان؟ فازت چیه کجا بریم؟
رفیقتو ول میکنی به سادگی؟
حالا گیریم که گیریم تو دوگانگی
ولی خب کجا بریم؟
هی میداد گیر
میگفت اون مرده وو بین ما نی
چشاشم سرخ بود عصبانی
اون سکانس خیلی بود غیر عادی
کلید بود رو اینکه باس برگردیم
دیگه هرکار تونستیم کردیم
اون مرده و ردی ام ازش نیست
ماهم سرگردونیمو سرگرمیم
هی تند تر با لحن بدتر
بهم میگفت برگرد دیگه احمق
منم عصبانی از اون بدتر
فقط جوابم این بود نه نه...
هی میگفت پشتش بد
به درک اصن هرکی کشتش عه
پرسیدم ینی چی هرکی؟
دیدم یهو خشکش زد
شروع کرد به خنده های تلخ
هَه هَه خوب میگیری نکته هارو مرد
بیا پیک خون بزن به افتخار شب به افتخار مرگ به افتخار من
فهمیدم داستان چیه
قاتل داستان کیه منو پرت کرد رو زمین
یهو دیدم عین بختک رو همیم
همدیگه رو بدجور میزدیم
یه جنگه نا مفهوم بی دلیل
نامفهوم بی دلیل
هی سخت بود میفهمی
میزدیم چنته رو هم بعد درگیری
میجنگیدیم نمیریم
لگد هوکو مشت سیلی
شوخیه قشنگی نیست
هو میدیدم مرگو
هُلش دادم پرت شد
از قصد نبود ، پشیمون نشد و
بلاخره سرش به سنگ خورد
چیشد نفهمیدم
فقط دیدم خون میره از شقیقش
خب؟
من با اون تو صلح بودم اما
اون منو عصبی کرد
فهمیدی مرد؟ نه دقیقا
از اونجا ررررفتم من سریع در
تو اونو کشتی؟ نه در این حد
یه لیوان آب بدین عصبی ام
یا باس بکشی یا بکشنت
اینه کل طبیعتو زیرو بمش
انتخاب منم طبیعتا
زنده موندن خودمه
ب ب بعضی وقتا میشم غرق اون شب
کاشکی نمیشدم برنده ی اون جنگ
هنو واسم سواله
که چرا اون شب نمیومد خنده هام بند



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link