Ba Delam Mehraban Shoo (Golhaye Rangarang , No. 460)

گلهای رنگارنگ برنامه ی شماره ۴۶۰
با همکاری حمیرا، پرویز یاحقی
اشعار متن برنامه از بیژن ترقی، فخرالدین عراقی
گوینده: آذر پژوهش
(فخرالدین عراقی):
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
همه هستی تویی، فی الجمله، این و آن نمیدانم
بجز تو در همه عالم دگر دلبر نمیخواهم
بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم
(بیژن ترقی):
با دل من
این ندیده وفا
این نکرده خطا
از برای خدا
یار من
تو مهربان شو
تا که خدا
عشق و مهر و وفا
هدیه کرده به ما
در زمانه مرا
همدم و هم آشیان شو
بیا که به زاری
چو ابر بهاری
بگریم و دامان تو بگیرم
اگر چه که یک دم
نمیرم از این غم
ندیده رخت ترسم که بمیرم
بیا که نگاهت
دو چشم سیاهت
کشیده مرا
در عالم مستی
تو نور امیدی
تو صبح سپیدی
بیا که رود
از دل غم هستی
چو ابر بهاری
تو عقدهگشایی
به سوز دل من
تو ساز و نوایی
به گلشن عشقم
تو شبنم پاکی
تو باد صبایی
که جان فزایی
بیا که نگاهت،
دو چشم سیاهت
کشیده مرا
در عالم مستی
تو نور امیدی
تو صبح سپیدی
بیا که رود
از دل غم هستی
دل من مشکن
به خدا تو ز من
گر جدا بشوی،
بی وفا بشوی
رفته با دگران
آشنا بشوی
چه کنم من تنها؟
من و این دل رسوا؟
چه کنم من تنها؟
من و این دل رسوا؟
بیا که نگاهت،
دو چشم سیاهت،
کشیده مرا
در عالم مستی
تو نور امیدی،
تو صبح سپیدی،
بیا که رود
از دل غم هستی...
(فخرالدین عراقی):
من مست می عشقم
هوشیار نخواهم شد
وزخواب خوش مستی
بیدار نخواهم شد
چون یار من او باشد
بی یار نخواهم ماند
چون غمخورم او باشد
غمخوار نخواهم شد
(فخرالدین عراقی):
صفای سینهام از گرمی سخن پیداست
نشان عاشقی از ناله های من پیداست
چگونه سوز دلم را نهان کنم از خلق
که آتش دلم از چاک پیرهن پیداست
چه پرسی از دل آشفتهام چو می بینی
که حال زارم از آن زلف پرشکن پیداست
(فخرالدین عراقی):
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانت
چه میخواهد ازین مسکین سرگردان؟ نمیدانم
اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان
وگر قصد دگر داری، من این و آن نمیدانم
(بیژن ترقی):
با دل من
این ندیده وفا
این نکرده خطا
از برای خدا
یار من
تو مهربان شو
تا که خدا
عشق و مهر و وفا
هدیه کرده به ما
در زمانه مرا
همدم و هم آشیان شو
بیا که به زاری
چو ابر بهاری
بگریم و دامان تو بگیرم
اگر چه که یک دم
نمیرم از این غم
ندیده رخت ترسم که بمیرم
بیا که نگاهت
دو چشم سیاهت
کشیده مرا
در عالم مستی
تو نور امیدی
تو صبح سپیدی
بیا که رود
از دل غم هستی
چو ابر بهاری
تو عقدهگشایی
به سوز دل من
تو ساز و نوایی
به گلشن عشقم
تو شبنم پاکی
تو باد صبایی
که جان فزایی
بیا که نگاهت،
دو چشم سیاهت
کشیده مرا
در عالم مستی
تو نور امیدی
تو صبح سپیدی
بیا که رود
از دل غم هستی
دل من مشکن
به خدا تو ز من
گر جدا بشوی،
بی وفا بشوی
رفته با دگران
آشنا بشوی
چه کنم من تنها؟
من و این دل رسوا؟
چه کنم من تنها؟
من و این دل رسوا؟
بیا که نگاهت،
دو چشم سیاهت،
کشیده مرا
در عالم مستی
تو نور امیدی،
تو صبح سپیدی،
بیا که رود
از دل غم هستی...



Credits
Writer(s): Yahaghi Yahaghi
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link