Khabe Naz

نیمه شب آیی به خوابم
پرسی از حال خرابم
نرم و شیرین مینهی پا
روی چشمان پرآبم

میفشانی گیسوان بر چهره من
میگذاری خود سر من را به دامن
میربایی بوسه ای شیرین ز رویم
خود برآری در دل خواب آرزویم

آه در میان گریه میپرسی ز من از آن لب نوش
باز این تو هستی نازنینم کرده ای ما را فراموش
چون ز خواب ناز دوشین سر برون آرم سحرگاه
میکشم با یاد تو از سینه افسرده ام آه

عاشق دیوانه من با دل خونم چه سازم
بشنو این افسانه من، عاشقی آگه به رازم
نیمه شب در پرتو مهتاب رخشان
بینمت آشفته و خاموش و گریان
میکشی چون سایه ای دامن به سویت
خسته و آزرده می آیی به کویم

آه اشک سوزان از سر مژگان به یاد من میفکن
آه بگذر از افسانه من عاشق من، عاشق من
گرچه پنهان گشته رخسار تو از چشم تر من
کی رود عشق تو بیرون از دل غم پرور من؟



Credits
Writer(s): Traditional
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link