Geryehe Abr

زدریای کبود ابر سیاهی
سحر شد بر فلک چون دود آهی
زدریاها به صحراها گذر کرد
به هر بام و به هر گلشن نظرکرد
گلی پژمرده دید و سرفکنده
گرفته دررخش غم جای خنده
شده از تشنگی سوزان وکوشد
مگراز جام ابر آبی بنوشد
چنان آشفته شد آن ابر و بی تاب
که شد از گریه سرتا پای او آب
زبالا سوی پایین شد روانه
به گل جان داد و خود رفت از میانه
تو همچون آن گلی ای جان فدایت
من آن ابرم که جان ریزم به پایت
تو همچون آن گلی ای جان فدایت
من آن ابرم که جان ریزم به پایت
چنان آشفته شد آن ابر و بی تاب
که شد از گریه سرتا پای او آب
زبالا سوی پایین شد روانه
به گل جان داد و خود رفت از میانه
تو همچون آن گلی ای جان فدایت
من آن ابرم که جان ربزم به پایت
تو همچون آن گلی ای جان فدایت
من آن ابرم که جان ریزم به پایت



Credits
Writer(s): Traditional
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link