Aah
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
ای صبح صادق از کدامین سو برآیی
تا افکنی در خانه ام نور طلایی
بر من بتاب ای صبح روشن
تا کی پناهم ظلمت شب
اکنون که یک اختر ندارم
روز تو را باور ندارم
میترسم از این بالش غم
تا زنده ام سر برندارم
تا کی بنالم
ای روزگار بی نصیبی درد ما را چاره ای کن
قطع شد زبانم
ای زندگی رحمی به حال بی کس آواره ای کن
نقش جهان دانی چنین درهم چرا بود
از بس که هستی زیر بار لحظه ها بود
آتش گرفتم ای بنای زندگی آتش بگیری
بود این جوانی های من، وای از بلای روز پیری
بر من بتاب ای صبح روشن
تا کی پناهم ظلمت شب
اکنون که یک اختر ندارم
روز تو را باور ندارم
میترسم از این بالش غم
تا زنده ام سر برندارم
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
ای صبح صادق از کدامین سو برآیی
تا افکنی در خانه ام نور طلایی
بر من بتاب ای صبح روشن
تا کی پناهم ظلمت شب
اکنون که یک اختر ندارم
روز تو را باور ندارم
میترسم از این بالش غم
تا زنده ام سر برندارم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
ای صبح صادق از کدامین سو برآیی
تا افکنی در خانه ام نور طلایی
بر من بتاب ای صبح روشن
تا کی پناهم ظلمت شب
اکنون که یک اختر ندارم
روز تو را باور ندارم
میترسم از این بالش غم
تا زنده ام سر برندارم
تا کی بنالم
ای روزگار بی نصیبی درد ما را چاره ای کن
قطع شد زبانم
ای زندگی رحمی به حال بی کس آواره ای کن
نقش جهان دانی چنین درهم چرا بود
از بس که هستی زیر بار لحظه ها بود
آتش گرفتم ای بنای زندگی آتش بگیری
بود این جوانی های من، وای از بلای روز پیری
بر من بتاب ای صبح روشن
تا کی پناهم ظلمت شب
اکنون که یک اختر ندارم
روز تو را باور ندارم
میترسم از این بالش غم
تا زنده ام سر برندارم
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
در این زمان من، آه، دانی چه بودم
شمعی که در تاریکی شب میکند گم سایه ها را
عمری صدا را، آه، در سینه کشتم
ترسم که فریادم به وحشت آورد همسایه ها را
ای صبح صادق از کدامین سو برآیی
تا افکنی در خانه ام نور طلایی
بر من بتاب ای صبح روشن
تا کی پناهم ظلمت شب
اکنون که یک اختر ندارم
روز تو را باور ندارم
میترسم از این بالش غم
تا زنده ام سر برندارم
Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com
Link
© 2024 All rights reserved. Rockol.com S.r.l. Website image policy
Rockol
- Rockol only uses images and photos made available for promotional purposes (“for press use”) by record companies, artist managements and p.r. agencies.
- Said images are used to exert a right to report and a finality of the criticism, in a degraded mode compliant to copyright laws, and exclusively inclosed in our own informative content.
- Only non-exclusive images addressed to newspaper use and, in general, copyright-free are accepted.
- Live photos are published when licensed by photographers whose copyright is quoted.
- Rockol is available to pay the right holder a fair fee should a published image’s author be unknown at the time of publishing.
Feedback
Please immediately report the presence of images possibly not compliant with the above cases so as to quickly verify an improper use: where confirmed, we would immediately proceed to their removal.