Zendegi

چه فکر میکنی؟
که بادبان شکسته
زورق به گل نشسته ای است، زندگی

در این خرابه ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده، راه بسته ای است، زندگی

هوا بد است، تو با کدام باد میروی
که ابر تیره ای گرفته سینه تو را؟
که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمیشود

گذر ز ناهموارِ این راه سر به ناکجای پر پیچ و خم
شب است و با هم در این گردباد همسفریم
با هم

ما شاهکار خلقتیم
شاکیان ظلمتیم
در بندیم و آزاد از هفت دولتیم

با ذهن های سنتی
در انتظار نعمتیم
تشنه ی حقیقت و خسته از نصیحتیم
چون برای ما رو تخته سیاه مرز خیر و شر کشیدن
شاخه های دلخوشی چو سرکشید، سربریدند
تلخ، تلخه کام ها که جام زهرو سر کشیدند

اهل تزویر و همه آبکشان جانمازیم
همه محتاج دعا
از راه راست بی نیازیم
شاید تقدیر ماست این شام تارو دوره کردن
اما تقصیره باز اشتباه و توبه کردن
سر سپردن
به حال دیروز غبطه خوردن
باید زندگی کرد قبل مردن

جهان چو آبگینه شکسته ای است
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت

چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ
که راه بسته
راه بسته مینمایدت
زمان بی کرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش



Credits
Writer(s): Ali Azimi
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link