Nabash Negaranam
نباش نگرانم
چون من چیزی به جز تو ندارم
روزای سخت میانو روزای سخت میرن
نباش نگرانم
چیزی بر نمیگرده به قبل
ولی قول میدم که همه چی خوب میشه کم کم
نباش نگرانم
بابا خواست بره خارج به فکر آینده مون
مادرم نگران مامان بزرگ مریض و صبور
ولی مامان بزرگ گفت اینجا نمون
اینجا زندگی شد تموم. اره
بعد از یه مدت اینجا رسیدیم
سوپریز نبود ولی خیلی سختی کشیدیم
به ما میگفتن کله سیا اَ اینجا کِی میری
بوی وطن نبود. معنی نژاد پرستی رو تازه فهمیدیم
به مامان میگفتم اَ اینجا بدم میاد برگردیم
مامان بزرگ گفت ببینیم اره
ولی بعد از چن ماه وقتی بابا کار گرفت
همه از خوشحالی مردیم شبش رفتیم رستوران گرون شام توپی خوردیم
انگاری لاتاری بردیم گفتم بابا خوب
شد مارو اینجا اوردی. ولی همه چی عوض شد
وقتی از تهران زنگ زدن گفتن مامان بزرگ رفتش
مامان گوشی رو انداخت زمین
گوش نداد به حرفش گریه و فریاد
ولی میدونست بود به نفعش
چون ده سال دیگه تخت دیگه زندگی نداره ارزش
اونموقع بچه بودم مامان نذاشت برم دفنش
یادمه متنفر بودم ازش روز بعدش
شبا خواب میدیدم همه تهران جمع شدیم
همه از همدیگه دور نشدیم
واقعیت هرکی دنبال هدفشه
ما هم یهو بزرگ تر شدیم
واسه همین تو یه خونه ی بزرگ
یهو کم شدیم
داداش ماشالله با خانمو دوتا بچه
من سریع اَ خونه زدم بیرون
قبل از اینکه نوبت من شه
میدونم دوست نداشتی
برم موزیک هم دلیل خوبی نیست
آره من مقصرم
گاهی وقتا دوست دارم
موزیک و طرفدارامو ول کنم
ولی بعدش نگرانم
با کی درد و دل کنم
نباش نگرانم
چون من چیزی به جز تو ندارم
روزای سخت میانو روزای سخت میرن
نباش نگرانم
چیزی برنمیگرده به قبل
ولی قول میدم که همه چی خوب میشه کم کم
نباش نگرانم
هدفای آدم
دور میکنه همدیگه رو اَهم
مامان بزرگ رو لباش داره لبخند
ولی دلش پره از غم
داداش کوچولو
دستشو گذاشته توی دستم
چمدون خاطراتمونو بستم
دنبال بابا به سوی فرودگاه هستم
بهونه میارم میگم بابایی خستم
آخه کلی اینجا به خونمون وصلم
رفقای محل ناراحت میشن اَ دستم
وقتی بفهمن شبونه اروپا رفتم
فکرا همه میچرخه توی مغزم
داغونم عین آدمای مستم
بیست سال اَ اون روز میگذره
الآن اینجا با بچه ها نشستم
تعریف میکنم واسشون داستان زندگیمو
واسه دو بچه ای که منم آرزو دارم واسشون بهترینو
مثه بابام که کلی آرزو داشت واسمون
ولی در نظر نداشت که هر چقدر که در بریم بازم میمونیم زیرِ آسمون
توی این دنیا گیرِ بازیمونو
دوتا شیش نمیزنه همیشه تاسمون
یاد گرفتم نمیشه ا مشکلات زندگیت در بری
چون هر چقدر که سربلند باشی
آخرش به چشم سرنوشت یه برده ای
نباش نگرانم
چون من چیزی به جز تو ندارم
روزای سخت میانو روزای سخت میرن
نباش نگرانم
چیزی برنمیگرده به قبل
ولی قول میدم که
همه چی خوب میشه کم کم
نباش نگرانم
چون من چیزی به جز تو ندارم
روزای سخت میانو روزای سخت میرن
نباش نگرانم
چیزی بر نمیگرده به قبل
ولی قول میدم که همه چی خوب میشه کم کم
نباش نگرانم
بابا خواست بره خارج به فکر آینده مون
مادرم نگران مامان بزرگ مریض و صبور
ولی مامان بزرگ گفت اینجا نمون
اینجا زندگی شد تموم. اره
بعد از یه مدت اینجا رسیدیم
سوپریز نبود ولی خیلی سختی کشیدیم
به ما میگفتن کله سیا اَ اینجا کِی میری
بوی وطن نبود. معنی نژاد پرستی رو تازه فهمیدیم
به مامان میگفتم اَ اینجا بدم میاد برگردیم
مامان بزرگ گفت ببینیم اره
ولی بعد از چن ماه وقتی بابا کار گرفت
همه از خوشحالی مردیم شبش رفتیم رستوران گرون شام توپی خوردیم
انگاری لاتاری بردیم گفتم بابا خوب
شد مارو اینجا اوردی. ولی همه چی عوض شد
وقتی از تهران زنگ زدن گفتن مامان بزرگ رفتش
مامان گوشی رو انداخت زمین
گوش نداد به حرفش گریه و فریاد
ولی میدونست بود به نفعش
چون ده سال دیگه تخت دیگه زندگی نداره ارزش
اونموقع بچه بودم مامان نذاشت برم دفنش
یادمه متنفر بودم ازش روز بعدش
شبا خواب میدیدم همه تهران جمع شدیم
همه از همدیگه دور نشدیم
واقعیت هرکی دنبال هدفشه
ما هم یهو بزرگ تر شدیم
واسه همین تو یه خونه ی بزرگ
یهو کم شدیم
داداش ماشالله با خانمو دوتا بچه
من سریع اَ خونه زدم بیرون
قبل از اینکه نوبت من شه
میدونم دوست نداشتی
برم موزیک هم دلیل خوبی نیست
آره من مقصرم
گاهی وقتا دوست دارم
موزیک و طرفدارامو ول کنم
ولی بعدش نگرانم
با کی درد و دل کنم
نباش نگرانم
چون من چیزی به جز تو ندارم
روزای سخت میانو روزای سخت میرن
نباش نگرانم
چیزی برنمیگرده به قبل
ولی قول میدم که همه چی خوب میشه کم کم
نباش نگرانم
هدفای آدم
دور میکنه همدیگه رو اَهم
مامان بزرگ رو لباش داره لبخند
ولی دلش پره از غم
داداش کوچولو
دستشو گذاشته توی دستم
چمدون خاطراتمونو بستم
دنبال بابا به سوی فرودگاه هستم
بهونه میارم میگم بابایی خستم
آخه کلی اینجا به خونمون وصلم
رفقای محل ناراحت میشن اَ دستم
وقتی بفهمن شبونه اروپا رفتم
فکرا همه میچرخه توی مغزم
داغونم عین آدمای مستم
بیست سال اَ اون روز میگذره
الآن اینجا با بچه ها نشستم
تعریف میکنم واسشون داستان زندگیمو
واسه دو بچه ای که منم آرزو دارم واسشون بهترینو
مثه بابام که کلی آرزو داشت واسمون
ولی در نظر نداشت که هر چقدر که در بریم بازم میمونیم زیرِ آسمون
توی این دنیا گیرِ بازیمونو
دوتا شیش نمیزنه همیشه تاسمون
یاد گرفتم نمیشه ا مشکلات زندگیت در بری
چون هر چقدر که سربلند باشی
آخرش به چشم سرنوشت یه برده ای
نباش نگرانم
چون من چیزی به جز تو ندارم
روزای سخت میانو روزای سخت میرن
نباش نگرانم
چیزی برنمیگرده به قبل
ولی قول میدم که
همه چی خوب میشه کم کم
نباش نگرانم
Credits
Writer(s): Alan Pour Rafeon, Nabil Ibrahim
Lyrics powered by www.musixmatch.com
Link
Other Album Tracks
© 2024 All rights reserved. Rockol.com S.r.l. Website image policy
Rockol
- Rockol only uses images and photos made available for promotional purposes (“for press use”) by record companies, artist managements and p.r. agencies.
- Said images are used to exert a right to report and a finality of the criticism, in a degraded mode compliant to copyright laws, and exclusively inclosed in our own informative content.
- Only non-exclusive images addressed to newspaper use and, in general, copyright-free are accepted.
- Live photos are published when licensed by photographers whose copyright is quoted.
- Rockol is available to pay the right holder a fair fee should a published image’s author be unknown at the time of publishing.
Feedback
Please immediately report the presence of images possibly not compliant with the above cases so as to quickly verify an improper use: where confirmed, we would immediately proceed to their removal.