Deldadeh

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته ی بی چاره گدا
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

به چه مانند کنم در همه آفاق تو را
کان چه در وهمِ من آید تو از آن خوب تری
دیده ای را که به دیدارِ تو دل می نرود
هیچ علت نتوان گفت به جُز بی بصری

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته ی بی چاره گدا
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته ی بی چاره گدا
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته ی بی چاره گدا
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی



Credits
Writer(s): Saadi Shirazi
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link