Ruze Sakhti Bud

كافيه بنويسي شون رو كاغذ ديگه تموم ميشه
فقط اگه روي بدو ببينه ازت شايد
ارزوهات همشون يه حس دروني شه

شده دلم نبوده با يه كاري ، كردم
با همين دستا برا خودم كلي چاله كندم
حال نميداد يجاهايي بهم بازم رفتم
من خط ميزنم خودمو لا ب لاي اين دفتر
از تنهايي زدم بيرون يه حال دونفره
ديدم چيزي كه روي دوشمه مال دونفره
تو برگشت تو جمع بودم
مجبورم ميگم خوبم
كمكم كرد برم خونم اين درده دندونم
نخ بعدي نخ اخره
ميخورم از خودم تو ايينه يكي لاغره
ميدوئم ينفر انگاري شبيه م اون اخره
همين كه ول نميشم هر وري اين همون باوره
بارو بنديل و جمع كردم و هيچ جا نرفتم
مغز و كه باز كردم قلب و هيچ جا نبستم
رام نداد پاهام ميگفتن اينجا تلف شم
چقد دادين داور اصلا؟
شده تا اين تاول از من؟
روزه سختي بود
اين زمون زبون اصلي بود
من راست ميگفتم ميخنديدن بهم نه كه مستي بود
همين يه هستي بود فقط يه فرع و اصلي بود
كاش توام دلت با حسش همينجا كه هستي بود
خواب بعداز ظهره كل عمرم
روز و نميبينم كامل شب و يخورده كندم
ميگن تورو تا نوك قله بردن
اينا اصن فرقي نداره واسشون زنده مردت

ميچرخي يا نه ؟
ميري اخر
حس نخواستن و رفتن
دنبال چي ام من خواب ميبينم
اصن هيچي نخواستم و رفتم
با اينهمه تنهايي و فرداي بي رنگ هم جهت
نفهميدم كي باهام ميموند كي ميرفت من جنگيدم فقط

شروع كردي چقد از شنبه
اين اخره هفته ها مياد هيچي ني دست رنجِ
چيزي ميبينن ازت فقط رو دست پنجِ از دور
لبا كشيده كسي نخواد وصلم شه
يه حرفايي بوده كه رو بيت نزدم
مهم تر از تو بوده كه حرفي از دوريت نزدم
بد بودن خوبه خوب بودن رو سوري بلدم
من ميگم مهم ني اصن ازشم سودي نبرم
روحت بالا نرفت انقد كه ابريه زندگي اين پايين و مه كرد با نفرت نديدي طبيعت و لذت نبردي نگو قسمت بيا نخوابيم امشب خواهشا
من بيخ ريش خودمم به عابرا ميگم
انقدي بد شدم بهم ميزنم حال راوي ام
به جايي نميرسم اگه زيره سايه خوابيدم
تكون نخوردي يعني اره راضي ام
توهمون كتابي هستي كه خوندي
صحنه هايي كه ديدي
كلمه ها كه چيدي داري پشت هم ميگي
پس هيچي تغيير نكرده از وقتي گيري
پشت اين خنده هاي تلخ و گيريم
شهر كوچيك بود خبري نبود
سراغ همسايه رو گرفتم اين بغلي نبود
ترس توخالي گرفت تنمو تك بودم من
ديدم خدايي رو كه عصبي نبود

باهركي كنار اومد رفت كنار
با سختيا كه در اومد سرصدام
نبوده اوني كه بوده سر به راه
از هرچي يه دردي بوده يذره بام

باهركي كنار اومد رفت كنار
با سختيا كه در اومد سرصدام
يخ ميزنه دستام ولي كله داغ
از هرچي يه دردي بوده يذره بام

ميچرخي يا نه ؟
ميري اخر
حس نخواستن و رفتن
دنبال چي ام من خواب ميبينم
اصن هيچي نخواستم و رفتم
با اينهمه تنهايي و فرداي بي رنگ هم جهت
نفهميدم كي باهام ميموند كي ميرفت من جنگيدم فق



Credits
Writer(s): Ali Pakzad
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link