Gorg

گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاریست پیکاری سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاریست پیکاری سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا زورآفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
و ای بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
آنکه از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید گرگ هست
وآنکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته میشود انسان پاک
آنکه با گرگش مدارا میکند
خلق و خوی گرگ پیدا میکند
مردمان گر یکدگر را میدرند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست اینسان دردمند
گرگ ها فرمانروایی میکنند
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری گر که باشی همچو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
آنکه از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می نماید گرگ هست
وآنکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته میشود انسان پاک



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link