Dar Zolfe To Avizam

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را

در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد
زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را
زان سلسه گیسو منشور نجاتم ده
زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را

من مِی زده دوشم شاید که خیال تو
امروز به یک ساغر مستانه کند ما را
چون شمع بتان گشتی پیش آی که تا خسرو
بر آتش روی تو پروانه کند ما را

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را



Credits
Writer(s): Hesam Naseri, Alireza Ghorbani
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link