Hezar Dastan

هزار دستان به چمن
دوباره آمد به سخن
که ای خسته از رنج دی
ببین جشن گل های من

بکن دل ز نقدینه ی جان
بنه در کف می فروش
کنار گل و لاله دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش
مکش منت آسمان به دوش
مده دست با دست بی نمک
نمک جز لب با نمک

جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخه ی صور
دوای درد دلِ دلدادگان بود شور و نشور
بسوزد از شر بشر یکسر، خشک و تر
نماند آخر زین حیوان اثر
نیرزد این جهان به دین
که بهر دل، دل شکنی
برون کنی پیراهنی از تنی

مکن این طنازی با ما
عبث به خود می نازی جانا
از این بلند پروازی دانم
کاخر شکار بازی جانم
همه شب سر بردن به یک دل دو جا
نگران کین دوران نماند به جا

تو مشو مایه ی آوارگی
دست من و دامان تو
بنما چاره ی بی چارگی
ما و عهد و پیمان تو

ریشه گر حاصلش این بار نیست
تو مده لاله دگر خار چیست

جاهد این میکده را آب گرفت
کس در این معرکه هشیار نیست



Credits
Writer(s): Traditional
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link