Khaneh Kharab

بگذارید بگریَم
بگذارید بگریَم به پریشانی خویش
که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش
که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش

غم بی هم نفسی کشت مرا در این شب
غم بی هم نفسی کشت مرا در این شب
در میان با که گذارم
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش؟
در میان با که گذارم
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش؟

گفتم ای دل که چو من
گفتم ای دل که چو من خانه خرابی بینی
گفت ما خانه ندیدیم
گفت ما خانه ندیدیم به ویرانی خویش

در میان با که گذارم
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش؟
در میان با که گذارم
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش؟

زنده اند باز پس از این همه ناکامی ها
به خدا کس نشناسم به گرانجانی خویش
ماه پای تو سر صدق نهادی و زدی
گاه رسوایی عشق تو به پیشانی خویش
گاه رسوایی عشق تو به پیشانی خویش

اندرین بحر بلا
اندرین بحر بلا ساحل امیدی نیست
تا بدان سوی کِشم
تا بدان سوی کِشم کشتی طوفانی خویش

بگذارید بگریَم
بگذارید بگریَم به پریشانی خویش
که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش
که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش

غم بی هم نفسی کشت مرا در این شب
غم بی هم نفسی کشت مرا در این شب
در میان با که گذارم
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش؟
در میان با که گذارم
در میان با که گذارم غم پنهانی خویش؟



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link