Tango
تمام این شعر
که سه واژه اش را هنوز بیشتر نسروده ام
قبل از این نسروده ام
میخواهد بگوید که هوا برای زندگی کافی نیست
و نور نیز لازم
و این میرساند
که اگر رسانا باشد شعر
آنکه میسراید میتواند مرده باشد
و میتواند کور کامل
و این میرساند
که آنکه میرساند
عاشق است
که کور میتواند باشد مرده
پس هوا را از او بگیر
خنده ات را نه
هوا را از او بگیر
گریه ات را نه
که موی گندیدهٔ به چشم نامده ات هم
مازاد بر مصرف من است
من همان هشتاد برگ برجسته یک خطم
و تو زیبا نفس ناسلامت منی اکنون
اصلا تو خورشیدی
از این شعر تکراری تر ممکن است؟
اصلا تو شراره ای
نه!
همان خورشیدی
که پشت ابر نمانده ای و نمیمانی و نخواهی ماند و نمانی خواه
سی ها سال میگذرد که بتوانم تشدید بر سلامتم بگذارم
اگر تو بخواهی
و تو! آی تو! ناسلامت کرده مرا و سلامت میکنم
هوا را از من بگیر
خنده ات را نه
هوا را، فضا از من بگیر
غذا را و فضا را و غذا را از من بگیر
حظّ ها را از من بگیر
خنده ات را نه
نور را از من بگیر
شعله ات را نه
وفا را از من بگیر
گریه ات را نه
حالا لختم و پختم از دستت دیگر
مرده ام فکر کنم
اما خنده ات را نه
بعید است زنده باشم
مرده ام
سعید است دستی که پاره میکند گرده ام
سعید است، امامیست
سعید امامیست
من قتل های اخیر زنجیره ای توام
من همجیره ای تو
که جیره را، شیره را از من بگیر
باغ پر خنده ات را نه
کشته اند مرا لبانت و دندانانت
و همهٔ آن رسته ها بر جانت
که خنده ات را نه
کشته اندم و جسدم در جایی پنهان است
تویی که میشناسمت، ای آینه بردار
ای سردار آینه
ای نظر میکنی بر آینه
چون نظر کردی بر آینه جسدم بر تو پنهان است
لاله روییده است بر کفنم
کشته اندم و زیر لالهٔ گوشت انداخته اند
لالهٔ گوشت
همان هالهٔ لالهٔ گوشت که ابتدا آغاز تمام جهان بود
جهان را از من بگیر
امان را، خزان را، باد وزان را
ای باد وزنده از برج
پرتابم کن که بیفتد این شاعر
تمام این شعرها را سروده
که بیفتد مرد مردهٔ زیر لاله لوله
سی ها سال، چهل ها سال میگذرد
که آن زیر پنهان است این شاعر
هوا را از او بگیر
هوای وزنده
باد وزنده را از من، که خودمم، همو که شعر تکراری میسرایم
من کلیشه ام
هشتاد برگ برجسته یک خط، دو خط و ده ها خط هم که بسرایم
آزاد نمیشود عشقم
عشق یعنی مغز بیست هزار تخمهٔ آفتاب گردان را
میان قوطی کبریت ریختن
عشق یعنی از یک دگر آویختن
وقتی تمام جهان در راه است
و ول است و رهاست
رها را از من بگیر
خنده ات را نه
خطا را از من بگیر
گریه ات را نه زود
وفا را، صفا را، نگارا نه
زود
نگارا، نگارا نه
زود
آرا نه
زود
آرا زود
آرا زود
تمام این شعر قبل از آنکه بسرایمش
میخواست همین را بگوید
که سه واژه اش را هنوز بیشتر نسروده ام
قبل از این نسروده ام
میخواهد بگوید که هوا برای زندگی کافی نیست
و نور نیز لازم
و این میرساند
که اگر رسانا باشد شعر
آنکه میسراید میتواند مرده باشد
و میتواند کور کامل
و این میرساند
که آنکه میرساند
عاشق است
که کور میتواند باشد مرده
پس هوا را از او بگیر
خنده ات را نه
هوا را از او بگیر
گریه ات را نه
که موی گندیدهٔ به چشم نامده ات هم
مازاد بر مصرف من است
من همان هشتاد برگ برجسته یک خطم
و تو زیبا نفس ناسلامت منی اکنون
اصلا تو خورشیدی
از این شعر تکراری تر ممکن است؟
اصلا تو شراره ای
نه!
همان خورشیدی
که پشت ابر نمانده ای و نمیمانی و نخواهی ماند و نمانی خواه
سی ها سال میگذرد که بتوانم تشدید بر سلامتم بگذارم
اگر تو بخواهی
و تو! آی تو! ناسلامت کرده مرا و سلامت میکنم
هوا را از من بگیر
خنده ات را نه
هوا را، فضا از من بگیر
غذا را و فضا را و غذا را از من بگیر
حظّ ها را از من بگیر
خنده ات را نه
نور را از من بگیر
شعله ات را نه
وفا را از من بگیر
گریه ات را نه
حالا لختم و پختم از دستت دیگر
مرده ام فکر کنم
اما خنده ات را نه
بعید است زنده باشم
مرده ام
سعید است دستی که پاره میکند گرده ام
سعید است، امامیست
سعید امامیست
من قتل های اخیر زنجیره ای توام
من همجیره ای تو
که جیره را، شیره را از من بگیر
باغ پر خنده ات را نه
کشته اند مرا لبانت و دندانانت
و همهٔ آن رسته ها بر جانت
که خنده ات را نه
کشته اندم و جسدم در جایی پنهان است
تویی که میشناسمت، ای آینه بردار
ای سردار آینه
ای نظر میکنی بر آینه
چون نظر کردی بر آینه جسدم بر تو پنهان است
لاله روییده است بر کفنم
کشته اندم و زیر لالهٔ گوشت انداخته اند
لالهٔ گوشت
همان هالهٔ لالهٔ گوشت که ابتدا آغاز تمام جهان بود
جهان را از من بگیر
امان را، خزان را، باد وزان را
ای باد وزنده از برج
پرتابم کن که بیفتد این شاعر
تمام این شعرها را سروده
که بیفتد مرد مردهٔ زیر لاله لوله
سی ها سال، چهل ها سال میگذرد
که آن زیر پنهان است این شاعر
هوا را از او بگیر
هوای وزنده
باد وزنده را از من، که خودمم، همو که شعر تکراری میسرایم
من کلیشه ام
هشتاد برگ برجسته یک خط، دو خط و ده ها خط هم که بسرایم
آزاد نمیشود عشقم
عشق یعنی مغز بیست هزار تخمهٔ آفتاب گردان را
میان قوطی کبریت ریختن
عشق یعنی از یک دگر آویختن
وقتی تمام جهان در راه است
و ول است و رهاست
رها را از من بگیر
خنده ات را نه
خطا را از من بگیر
گریه ات را نه زود
وفا را، صفا را، نگارا نه
زود
نگارا، نگارا نه
زود
آرا نه
زود
آرا زود
آرا زود
تمام این شعر قبل از آنکه بسرایمش
میخواست همین را بگوید
Credits
Writer(s): Manuel Naranjo Ramirez, Sebastian Garcia Restrepo, Juan Sebastian Naranjo Ramirez
Lyrics powered by www.musixmatch.com
Link
© 2024 All rights reserved. Rockol.com S.r.l. Website image policy
Rockol
- Rockol only uses images and photos made available for promotional purposes (“for press use”) by record companies, artist managements and p.r. agencies.
- Said images are used to exert a right to report and a finality of the criticism, in a degraded mode compliant to copyright laws, and exclusively inclosed in our own informative content.
- Only non-exclusive images addressed to newspaper use and, in general, copyright-free are accepted.
- Live photos are published when licensed by photographers whose copyright is quoted.
- Rockol is available to pay the right holder a fair fee should a published image’s author be unknown at the time of publishing.
Feedback
Please immediately report the presence of images possibly not compliant with the above cases so as to quickly verify an improper use: where confirmed, we would immediately proceed to their removal.