Oghubat

میوه بر شاخه شدم
سنگپاره در کف کودک

طلسم معجزتی مگر پناه دهد از گزند خویشتنم
چنین که دست تطاول به خود گشاده منم

بالا بلند بر جلو خان منظرم چون گردش اطلسی ابر قدم بردار

از هجوم پرنده بی پناهی چون به خانه باز آیم
پیش از آن که در بگشایم
بر تختگاه ایوان جلوه ای کن
با رخساری که باران و زمزمه است

چنان کن که مجالی اندکک را درخور است
که تبردار واقعه را دیگر دست خسته به فرمان نیست

که گفته است
من آخرین بازمانده فرزانگان زمینم
من آن غول زیبایم که در استوای شب ایستاده است

غریق همه زلالی آبهای جهان
و چشم انداز شیطنتش خاستگاه ستاره ایست

در انتهای زمینم کومه ای هست
آنجا که پادرجایی خاک
همچون رقص سراب بر فریب عطش تکیه میکند

در مفصل انسان و خدا آری
در مفصل خاک و پوکم کومه ای نا استوار هست
و بادی که بر لجه تاریک می گذرد
بر ایوان بی رونق سردم
جاروب می کشد

بردگان عالی جاه را دیده ام من
در کاخ های بلند
که قلاده های زرین به گردن داشته اند
و آزاده مردم را
در جامه های مرقع
که سرود گویان پیاده به مقتل می رفته اند

خانه من در انتهای جهان است
در مفصل خاک و پوک

با ما گفته بودند
آن کلام مقدس را
با شما خواهیم آموخت
لیکن به خاطر آن
عقوبتی جانفرسای را
تحمل می بایدتان کرد

عقوبت دشوار را چندان تاب آوردیم آری
که کلام مقدسمان
باری از خاطر گریخت



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link