Dar Hesare Shab

نفسم گرفت از این شب
در این حصار بشکن
نفسم گرفت از این شب
در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
نفسم گرفت از این شب
در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
تو که ترجمان صبحی
به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا
صف انتظار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایَت خون
چو شقایق از دل سنگ برآر رایَت خون

چو شقایق از دل سنگ برآر رایَت خون
چو شقایق از دل سنگ برآر رایَت خون
به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی
به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا
صف انتظار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی
که سرودن است بودن
بسرای تا که هستی
که سرودن است بودن
به ترنمی
به ترنمی
دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران
همه سو فکنده سایه
شب غارت تتاران
همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن

ز برون کسی نیاید
چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ
سپه تتار بشکن
ز برون کسی نیاید
چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ
سپه تتار بشکن
نفسم گرفت از این شب
در این حصار بشکن



Credits
Writer(s): Homayoun Shajarian
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link