Ghesehgoo Va Shahre Gheseh

بگذریم
بچه های خوب من
حالا کم کمک بریم سراغ کار خودمون
براتون گفته بودم که در ایام قدیم
میون یه جنگل سبز
لای درختای قشنگ شهر باصفایی بود
دور تا دورش گل سرخ
رو به روش کوه بلند
با چمن های وسیع که پر از شاپرکه
اسم این شهر قشنگ شهر قصه بود
یادتون نره

آره بچه های من
توی شهر قصه هم، مث هرجای دیگه
هرکسی یه کاری داشت
خره خراطی میکرد
اسبه عصاری میکرد
بزه بزازی میکرد
سگه عطاری میکرد
دارکوب نجاری میکرد
شتره نمدمالی میکرد

ولی از وقتی که چیزهایی از قبیل کپنک
دیگه کم کمک می افتاد از مد
دیگه حتی چوپونام جای اون کلاه نمدی شاپو میذاشتن سرشون
شتر از ناچاری برای مردم شهر قصه نقالی میکرد
جغد نقاشی میکرد
غم تنهاییشو جای تابلو قاب میکرد
طوطیه شعر میگفت، تو مجله چاپ میکرد
خرسه رمالی میکرد
روباه ملا شده بود، بچه ها رو درس میداد
قاطره نعل بندی میکرد

مورچه هم رون ملخ رو برمیداشت از وسط نصف میکرد
نصفشو میذاشت تو یه ظرف قشنگ واسه حضرت سلیمون میبرد
نصفه دومش هم شخص خودش نیش میکشید
یعنی تا موقع شام کمی ته بندی میکرد



Credits
Writer(s): Bijan Mofid
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link