Shabe Neyshaboor
آمد سحری ندا ز میخانه ما
کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیر که پر کنی پیمانه ز می
زآن پیش که پر کنند پیمانه ما
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرم نرمک باد خنک چنگ نواز
کآنان که به جایند نپایند بسی
وآنان که شدند کس نمی آید باز
برخیز و مخور غم جهان گذرا
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
جامیست که عقل آفرین میزندش
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد و ما دم نزنیم
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
از من رمقی به سعی ساقی مانده ست
از صحبت خلق بی وفایی مانده ست
از باده دوشین قدحی بیش نمانده
از عمر ندانم که چه باقی مانده ست
از من رمقی به سعی ساقی مانده ست
از صحبت خلق بی وفایی مانده ست
از باده دوشین قدحی بیش نمانده
از عمر ندانم که چه باقی مانده ست
کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیر که پر کنی پیمانه ز می
زآن پیش که پر کنند پیمانه ما
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرم نرمک باد خنک چنگ نواز
کآنان که به جایند نپایند بسی
وآنان که شدند کس نمی آید باز
برخیز و مخور غم جهان گذرا
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
جامیست که عقل آفرین میزندش
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد و ما دم نزنیم
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
از من رمقی به سعی ساقی مانده ست
از صحبت خلق بی وفایی مانده ست
از باده دوشین قدحی بیش نمانده
از عمر ندانم که چه باقی مانده ست
از من رمقی به سعی ساقی مانده ست
از صحبت خلق بی وفایی مانده ست
از باده دوشین قدحی بیش نمانده
از عمر ندانم که چه باقی مانده ست
Credits
Writer(s): Traditional
Lyrics powered by www.musixmatch.com
Link
Other Album Tracks
© 2024 All rights reserved. Rockol.com S.r.l. Website image policy
Rockol
- Rockol only uses images and photos made available for promotional purposes (“for press use”) by record companies, artist managements and p.r. agencies.
- Said images are used to exert a right to report and a finality of the criticism, in a degraded mode compliant to copyright laws, and exclusively inclosed in our own informative content.
- Only non-exclusive images addressed to newspaper use and, in general, copyright-free are accepted.
- Live photos are published when licensed by photographers whose copyright is quoted.
- Rockol is available to pay the right holder a fair fee should a published image’s author be unknown at the time of publishing.
Feedback
Please immediately report the presence of images possibly not compliant with the above cases so as to quickly verify an improper use: where confirmed, we would immediately proceed to their removal.