Zohreh

رختخواب مرا مستانه بنداز
تو پیچ پیچ ره میخانه بنداز

عزیزم سوزن دست تو بودُم
میون پنجه و شست تو بودُم
نازنینُم، مه جبینُم
بخوابم بلکه در خوابت ببینُم

یاد از آن روزی که بودی، زهره یار من
دور از چشم رقیبان، در کنار من
حالیا خالیست جایت، ای نگار من
در شام تار من، آخر کجایی زهره

یاد داری زهره آن روزی که در صحرا
دست اندر دست هم گردش کنان تنها
راه می رفتیم و در بین شقایقها
بود عالم ما را لطف و صفایی زهره

چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم
سخت گشتی از من و کردی چنین خوارم
خود نکردی فکر آخر نازنین یارم
من همچو تو دارم آخر خدایی زهره

بود هنگام غروب آن روز افق زیبا
ایستادیم از برای دیدنش آنجا
تکیه تو بر سینه ام دادی سر خود را
گفتیم و گفتنها بس رازهایی زهره



Credits
Writer(s): Tafzili Tafzili
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link