Zahede Parishan - Golhaye Rangarang No. 540 - Dastgah Nava

ای رفته دل و دین به تمنای تو ما را
بیگانه ز خود ساخته سودای تو ما را
رفتى و سراپای تو را سیر ندیدیم
صد داغ به دل مانده ز هرجای تو ما را
مستغرق عشق تو چنانیم كه نبود
با یاد رخ خوب تو پروای تو ما را

گر نمی دانی بدان اندر دل تنگم خانه كرده
كس نكرده با دلم عهدی كه غم جانانه كرده
تا تو دانی و دل من كز تو غم شد حاصل من
گرچه در هر محفلی ای دل كه مرا دیوانه خواندی
گر نمی دانی بدان عشق تو مرا دیوانه كرده
عشق تو را در سینه ام با خون دل پرورده ام
از بی وفایی های تو در كوی جنون ره برده ام

عشق تو را در سینه ام با خون دل پرورده ام
از بی وفایی های تو در كوی جنون ره برده ام
اكنون كه بی جرم و گنه سوزانده ما را
ای دل مكن بهر خدا با او مدارا
كنون كه امیدی به سینه ندارم بگو چه كنم، بگو چه كنم
اگر دل خود را به او نسپارم بگو چه كنم، بگو چه كنم
بگو چه كنم



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link