Zamâneh

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

(چرا ز کوی خرابات روی برتابم)
(چرا ز کوی خرابات روی برتابم)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله آگاهی نیست
خزینهٔ دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست

(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

(چرا ز کوی خرابات روی برتابم)
(چرا ز کوی خرابات روی برتابم)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)
(کز این به هم به جهان هیچ رسم و راهی نیست)



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link