Mortal Dream
چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی
چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا
نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
منور سایه اش مهرش فزون بر هر چه خورشید
هزار افسانه می گویند از این ارباب خاکی
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
چه نوری بود بر تاریکی اصحاب خاکی
من و خاک و جهان و قدیسان مغلوب مهرش
من و خاک و جهان و قدیسان مغلوب مهرش
ز اشک خاکی اش جوشیده هر دم آب خاکی
ز اشک خاکی اش جوشیده هر دم آب خاکی
هر آنچه گفته اند از آسمان ها غفلتی بود
بنازم بر زبان خاکی و القاب خاکی
چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی
چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا
نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
منور سایه اش مهرش فزون بر هر چه خورشید
هزار افسانه می گویند از این ارباب خاکی
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
چه نوری بود بر تاریکی اصحاب خاکی
کتاب قدیسان می را نجس خواند بر آنان
مطهر شد شراب از زخمه مضراب خاکی
به خاکت ره مده هر عرشی و هر آسمانی
مگر ما را چه شد از وصلت و انساب خاکی
چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی
چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا
نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا
نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
منور سایه اش مهرش فزون بر هر چه خورشید
هزار افسانه می گویند از این ارباب خاکی
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
چه نوری بود بر تاریکی اصحاب خاکی
من و خاک و جهان و قدیسان مغلوب مهرش
من و خاک و جهان و قدیسان مغلوب مهرش
ز اشک خاکی اش جوشیده هر دم آب خاکی
ز اشک خاکی اش جوشیده هر دم آب خاکی
هر آنچه گفته اند از آسمان ها غفلتی بود
بنازم بر زبان خاکی و القاب خاکی
چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی
چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا
نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
منور سایه اش مهرش فزون بر هر چه خورشید
هزار افسانه می گویند از این ارباب خاکی
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
میان هر چه تاریکی مرا میخواند روشن
چه نوری بود بر تاریکی اصحاب خاکی
کتاب قدیسان می را نجس خواند بر آنان
مطهر شد شراب از زخمه مضراب خاکی
به خاکت ره مده هر عرشی و هر آسمانی
مگر ما را چه شد از وصلت و انساب خاکی
چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی
چه می گفت آنکه میخواند مرا بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند از این خاکی والا
نشان می داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
Credits
Writer(s): Fardin Khalatbari
Lyrics powered by www.musixmatch.com
Link
Other Album Tracks
© 2024 All rights reserved. Rockol.com S.r.l. Website image policy
Rockol
- Rockol only uses images and photos made available for promotional purposes (“for press use”) by record companies, artist managements and p.r. agencies.
- Said images are used to exert a right to report and a finality of the criticism, in a degraded mode compliant to copyright laws, and exclusively inclosed in our own informative content.
- Only non-exclusive images addressed to newspaper use and, in general, copyright-free are accepted.
- Live photos are published when licensed by photographers whose copyright is quoted.
- Rockol is available to pay the right holder a fair fee should a published image’s author be unknown at the time of publishing.
Feedback
Please immediately report the presence of images possibly not compliant with the above cases so as to quickly verify an improper use: where confirmed, we would immediately proceed to their removal.