Bazgashteh

امید جانم ز سفر باز آمد
شکر دهانم ز سفر باز آمد
عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سفر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی
چو غنچه سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم
چو شنیدم یارم باز آمد
ز سفر غمخوارم باز آمد
همچنان که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من
چونان مه نو آمد از سفر
همچنان که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من
چونان مه نو آمد از سفر
من هم
پس از آن دوری
بعد از غم مهجوری
یک شاخه گل بردم به برش (2)
دیدم که نگار من
سرخوش ز کنار من
بگذشت و به بر یار دگرش (2)
وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود (2)
گل
که شهره شد به بی وفایی
ز دیدن چنین جدایی
ز غصه پاره پیرهن بود

امید جانم ز سفر باز آمد
شکر دهانم ز سفر باز آمد
عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سفر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم
چو شنیدم یارم باز آمد
ز سفر غمخوارم باز آمد
همچنان که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من
چونان مه نو آمد از سفر
همچنان که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من
چونان مه نو آمد از سفر
من هم
پس از آن دوری
بعد از غم مهجوری
یک شاخه گل بردم به برش (2)
دیدم که نگار من
سرخوش ز کنار من
بگذشت و به بر یار دگرش (2)



Credits
Writer(s): Ali Tajvidi
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link