Atashe Karavan

آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شرار تنها
مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد
به سوز خود سازد

سوزد از جفای دوران
فتنه و بلای طوفان
فنای او خواهد
به سوی او تازد

من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم

با این گرمی جان در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم؟
با این جان لرزان
با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم؟
می سوزم با بی پروایی
می لرزم بر خود از این تنهایی

من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم

آتشی خو هستی سوزم
شعله جانی بزم افروزم

بی پناهی محفل آرا
بی نصیبی تیره روزم

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول، شرط اول قدم آن است
که مجنون باشی، که مجنون باشی

من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم
من هم ای یاران تنها ماندم



Credits
Writer(s): Ali Tajvidi
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link