Guardande Las Vacas, Pt. II

نه محدبی که حیوانم از وجود بر تو شاخ شود
نه مقعر چنان که از تو بگریزم
تنها راستی، استوار و رستاخیزنده
که هرچه جز این را چرند گفته ام بنده
لزج از انزجار است زمانه جاری
عثمان خافی هم گیتار فندر خرید
و آن طرف رودخانه همه سودای تصاحب فسیل دارند
خسته ام و بی رمق
ای لاله صحرایی، نشکفته چرایی؟

از همه جهان راحت ترم
همین را بگویم که من سیم باندم
من زیر پا فتاده ام بی آنکه جان دم
من هیچ نیستم جز وسیله ای که سر از سر دوازه ی خلق
به آن سر بام ماندم ٬که من سیم باندم

تنها نمانده ام انگار هیچگاه
که اگر لِفت دادم رایت بود
هماره در کنار من
آن دم که در کنارم بودی
عشق می راندم
جان می سایاندم
جان می دادم آن دم
همه خانمان می دادم آن دم
همه خانمان می داندمی که با تو بال پراندم
همه خانمان می یاندمی پر رید هوای فضای میانمان دم
همه خانمان می دمی که با تو فشاندم

ای عشق چه سانِ ماندم
چه سانِ ماندم
همه خانماندم
همه خانماندم
چگونه زباندم
چگونه زباندم پیچ و عقبا
وای که من سیمِ بیچاره باندم



Credits
Writer(s): Luis De Narváez
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link