WMPS

آدمیزاد از همسانی بیزار
ولی پی سه زار از قصرنشین تا بازار
چه ژولیوس سزار چه شوفر رضا
می ریم همه موم یه راه

تو بدن اسیریم اگه زندان نیستیم
اگه امروز هستیم فردا نیستیم
تو بدن اسیریم اگه زندان نیستیم
غافلیم اگه از رندان نیستیم

خوشا به حالت ای روستایی
ولی تو هم از مایی ولی تو هم از مایی

از بر و بحر بگذر تا کوه قاف رو
سوی آب شو، سوی خاک شو سوی نان شو

از بر و بحر بگذر تا کوه قاف رو
سوی آب شو سوی خاک شو سوی جان شو

معتاد درام خالق، فارغ نیست از
نابالغ بودن که سالک نیست هیچ خرده شاعری که
خاتم کاری ای از درد و جد و جهد و صبره و چهل تکه ای از انس و فرغه

درکش شاید سخته توضیحش سخت تر
ارزش داره سعی اش پس وعده مون سطر بعد

دل که پاره پاره می شه
از فراغ یار یا کارزار یا داغ کار یا طاق بار یا مار توی دار
می خوام دربدر بشم، می خوام غوطه ور بشم
در بطن بحر درد و مکر و غدر و علم غرق بشم

مخلوطی از تفتال منظوم و امواج دریای صوت رو
می ریزم رو هم که باز شه پرتالی از واقعیت توافقی سوی
حقیقت من
که سیب ها از درخت با می رن و نمی میرن
ارتعاش ریسمان واکنشها که صد مینور برابر کنش هاست
حتی بعد مهگسست جاش اینجاست...

از بر و بحر بگذر تا کوه قاف رو
سوی آب شو، سوی خاک شو سوی نان شو

از بر و بحر بگذر تا کوه قاف رو
سوی آب شو سوی خاک شو سوی جان شو

محتاج ثباته مسافر، دائم نیست
احتیاح مسافرتش قایم نیست
از هیچ بنی آدمی که بشر
تا کرده داره جامه حذر رو ته توشه سفر
شناور بودن نیست مال همیشه
گل سرخ پژمرده و رازش گفته می شه

به تور خود از آب می شم رها،
میرم بالا، می رم حالا
می رم و می چکند غم ها
چک چک می شن سوا
از تجربه هام و از سرتا به پام

نقطه ای کمرنگ آبیه دریای اغراقم
از این بالا سرده داغم و همهمه است دادم
آرامش خاصی داره نوشتن و خواندن
وقتی مضایقم ریزتر از کوارکند

از این نما شعری تک حرفیست
از مهبانگ تا دمی که ... تو دادم

از بر و بحر بگذر تا کوه قاف رو
سوی آب شو، سوی خاک شو سوی نان شو

از بر و بحر بگذر تا کوه قاف رو
سوی آب شو سوی خاک شو سوی جان شو



Credits
Lyrics powered by www.musixmatch.com

Link